ای داده روی خوب تو خورشید را نظام


ای گشته عالمی به سر زلف تو غلام

بر ماه لاله داری و بر لاله سلسله


هرگز که دید سلسله بر مه ز عود خام

در زیر سایهٔ سر زلفین عارضت


کالْبدْر فی الریٰاحین والشمس فی الغمام

ای روی تو چو لاله و قد تو همچو سرو


وی خال تو چو دانه و زلف تو همچو دام

روی از رهی نتابی و در بنده ننگری


ای بی وفای کم خرد آخر کم از سلام

خونم حرام دانی و بوسه حرام چیست


می ننگری که بوسه حلال است و خون حرام

گر باد صبحدم به تو آرد پیام من


زنهار تا نگیری آزار از آن پیام

هرگز بود که باز خرامی به سوی من


بر کف گرفته ساغر و بر لب نهاده جام

تو باده نوش کرده و من گفته مر تورا


یا ایها الغزال تنشا لک المدام